سیمرغ به آهنگسازی «حمید متبسم» یکی از بزرگترین و خاصترین تجربیات انجام شده در موسیقی ردیف – دستگاهی محسوب میشود. رفتن به سراغ مثنوی آن هم از جنس شاهنامه و در قالب یک ارکستر پر تعداد از نوازندگان سازهای ایرانی و نوشته شدن رپرتواری شبیه به سمفونی، تجربهی منحصر به فرد و جسورانهای است...
پروژهی سیمرغ به آهنگسازی «حمید متبسم» یکی از بزرگترین و خاصترین تجربیات انجام شده در موسیقی ردیف – دستگاهی محسوب میشود. رفتن به سراغ مثنوی آن هم از جنس شاهنامه و در قالب یک ارکستر پر تعداد از نوازندگان سازهای ایرانی و نوشته شدن رپرتواری شبیه به سمفونی، تجربهی منحصر به فرد و جسورانهای است. حمید متبسم با ساخت «سیمرغ» یا به بیانی دیگری اپرای ایرانی سیمرغ، خود را در معرض بحث کلاسیک شدهای قرار میدهد؛ اینکه آیا موسیقی ایرانی قابلیت پلی فونیک(چند صدایی) شدن را دارد یا نه. در واقع میتواند محصولی باشد تا آن دو گروه قدیمی موافق و مخالف در این بحث را دوباره به چالش بکشد. هنگامی که حمید متبسم چندین تار و چندین قیچک و... کنار هم میگذارد(یعنی از هر سازی چندتایی وجود دارد و مثلا نوازندگان تارها و بم تارها چیز متفاوتی نمینوازنند. آنها همگی مثل یک ارکستر کلاسیک اروپایی لحظات زیادی، یک ردیف نت مشخص و مشابه را مینوازند) آشکارا خود را پیرو آن تفکری نشان میدهد که بر این باورند؛ موسیقی ردیف کاملا قابلیت پلی فونیک شدن را دارد. اما اینکه حمید متبسم تا چه حد در خلق سمیرغ توانسته موسیقی اینگونهای را ارائه کند، جای بحث دارد.
کنسرت «سیمرغ» همانگونه که از نامش پیدا است برگرفته از شاهنامهی حکیم طوس است. حمید متبسم پس از سالها کلنجار، داستان ذال و سیمرغ را برای خلق یک شبه سمفونی سنتی ایرانی دستمایهی قرار داده. بر علاقهمندان موسیقی ردیف – دستگاهی ایران پوشیده نیست که تبیین و تدوین این موسیقی بیشتر براساس غزل شعر فارسی بوده است؛ مثنوی آن هم مثنوی به شیوه حماسی فردوسی خیلی سخت در قالب این موسیقی جای میگیرد. در واقع آن بحث کلیشهای که این موسیقی چرا آنقدر محزون است یکی از دلایلش همین خاستگاه تغزلی آن است. غزل هم به عشق و عرفان میپردازد؛ هنوز یک قرن هم نیست که مضامین اجتماعی هم به آن راه پیدا کرده. در نتیجه لحن حماسی همانگونه که در غزل جایگاهی پیدا نکرد خیلی به سختی میتواند وارد موسیقی ردیف بشود. البته «شهرام ناظری» با لحن حماسیاش به هر شکل که بوده جایگاه ویژهای برای خود دست و پا کرده است و این یعنی اینکه شاید ورود ادبیات حماسی به موسیقی ردیف آسانتر از غزل است.
ناظری با تکیه بر شیوهی خاص آوازخوانیاش چند سال پیش به سمت این کار رفت و کنسرتی هم در پاریس بر اساس آثار شاهنامه اجرا کرد. اما سیری که حمید متبسم برای ارکستر سیمرغ در نظر داشته خیلی منحصر به فرد و پیچیده بوده است. لحن حماسی شاهنامه در تقابل و تضاد عجیبی با موسیقی دستگاهی قرار دارد. آهنگسازی به شیوهی متعارف سنتی(چهار مضراب و ساز و آواز و رِنگ و تصنیف و...) برای شاهنامه پاسخگو نیست. چرا که در غزل ابیات محدودی مرتبط به هم وجود دارد؛ ولی در مثنوی شاهنامه ابیات زیادی وجود دارد که با حذف چند بیت کاملا ارتباط آنها مخدوش میشود و حتی نمیتوان با تکیه بر تِم چند پاره از شاهنامه قطعاتی از داستان سیاوش و چند بیت هم از داستان رستم و سهراب انتخاب کرد و آنها را برای ساخت یک اثر چیدمان کرد و بر همین اساس حمید متبسم تصمیم میگیرد که تنها یک بخش از شاهنامه را بهطور کامل استفاده کند. بدین صورت که برای منسجم بودن شعر ناچار از قطعات مختلف در دستگاهای مختلف استفاده کرده و تازه در تک تک قطعات هم اتفاق میافتد که از دستگاهی به دستگاه دیگر میرویم و خلاصه ریتمهای متنوع از گوشههای زیادی از موسیقی ردیف – دستگاهی شنیده میشود. این شیوهی آهنگسازی اگرچه به «مرکب خوانی» شباهتی کوچک دارد ولی کاملا یگانه است و برای همساز شدن با ذهنیتی که فردوسی به ریتم و هارمونی شاهنامه داشته، در نظر گرفته شده. حمید متبسم در این اثر با خلق چنین فضای متفاوتی مخاطبش را همچون پرواز سیمرغ به کوه و دره و جنگل و بیابان روبهرو میکند و اینگونه در آستانهی پایان دههی اول قرن بیستویکم گام مهمی در ورود جریان موسیقی ردیف دستگاهی به فصل جدیدی از حیات تاریخیاش برمیدارد و این تلاش ستودنی است.
اما جدای از این نکات، انتقاداتی هم به این تجربه وارد است. واقعیت این است که همچنان استفاده از چندین تار(یا چندین ساز مشخص) در یک ارکستر بزرگ برای دست یافتن به یک فضای پلی فونیک راه حل چندان مناسبی به نظر نمیآید. حتی در خود سیمرغ فارغ از بحث چندصدایی بودن، حذف این تعدد و تکثر سازها میتوانست منجر به بهتر شدن اثر شود؛ چون سازها در هم آواییشان به آن انسجام لازم دست پیدا نکردهاند. طبیعی هم هست این سازها برای چنین تجربیاتی طراحی نشدهاند. از سوی دیگر این کار بیشتر نزدیک به نقالی است، نزدیک به همان سنت زیبایی که با شاهنامه جان گرفته و از گذر عصرهای متمادی به ما رسیده است. منظور از نقالی به شکل سنتی آن نیست. نقالی است از آنجا که روایت شدن داستان سیمرغ به درستی انجام میشود و ریتمهای پر پیچ و خم با پاساژهای متدد به یکدیگر پیوست میشوند و با همهی اینکه ابزار موسیقی است و تلاشی چند ساله برای نوشته شدن پارتیتور آن صورت گرفته اما محصول قدرت موسیقایی از آن نظر که مخاطب را حس شور حالی موسیقایی در بر بگیرد نیست. البته این به عنوان یک خصیصه برای اثر محسوب میشود و نمیتوان آن را یک نقطه ضعف دانست.
بحث آخر مربوط به خوانندهی این اثر است؛ حضور همایون شجریان در مسند خوانندگی از ویژگیهای خاص سیمرغ است. این کنسرت میدان آزمونی سخت برای همایون بود تا که با آزمودن اشعاری حماسی و نحوهی خواندنی که لحن متفاوت و خاص خود را میطلبد، تصویر بدیعی از خود و یک خواننده موسیقی سنتی ارائه کند. همایون که آرام آرام از زیر سایه پدر برون آمده و با همکاری با آهنگسازانی نوجو و متفاوت آثار تحسین برانگیزی را منتشر کرده با حضور در ارکستر سیمرغ آزمونی سخت را از سر گذراند. حتی اگر گروهی بر این باور باشند که او به اندازه آثار دیگرش در این تجربه فروغ نداشت، اما نفس جسارت چنین تجربهای به خودی خود ستودنی است.