*نگاهی به آلبوم سیمرغ *

سمیرا گلباز * منتشر شده در ماهنامه ی تجربه شماره ی 29، خرداد 1393 *

حمید متبسم را با آثاری همچون "بامداد"، "بوی نوروز"، "ساز نو آواز نو"، "نوای دریا"، "حنایی"، "سه نوازی"، "ضرب تار"، "شوریده"، "لولیان"، "گل بهشت"، "ماه عروس"، "قیژک کولی"، "به نام گل سرخ"، "پنجره ای به سوی آفتاب"، "سیمرغ" و آثار اخیرش "پردیس" و "زمزمه ها" می شناسیم. او متولد سال یکهزار و سیصد و سی و هفت، زاده ی خراسان بزرگ، شهر مشهد است. آهنگسازی است برجسته با آثاری بدیع و خلاق. مهارت او در نوازندگی تار و سه تار نیز بر کسی پوشیده نیست.

 سخن این نوشتار بررسی و رمزگشایی اثر "سیمرغ" اوست که با استقبال فراوانی مواجه شد و نگارنده را بر آن داشت تا قلم به دست گیرد و گوش و هوش تیز کند و بیاموزد از دریای بیکرانی که استادانی همچون متبسم به نسل نوآموز و علاقه مند پیشکش می کند.

"سیمرغ" نام اثری است که بر اساس داستان زندگی زال از شاهنامه ی فردوسی، در شش بخش "دیباچه"، "زادن زال"، "سام و زال"، "سیمرغ و زال"، "بازگشت زال"، "رودابه و زال"، در پرده های چهارگاه، همایون، اصفهان، ماهور و نوا ساخته و پرداخته شده است. اجرای این اثر را یک نوازنده ی نی، شش نوازنده ی کمانچه، سه نوازنده ی قیژک آلتو، دو نوازنده ی قیژک بم، یک نوازنده ی سنتور، شش نوازنده ی تار، سه نوازنده ی بربت، سه نوازنده ی بم تار، سه نوازنده ی سازهای کوبه ای، سه خواننده ی کر سوپرانو، سه خواننده ی کر تنور و همایون شجریان به عنوان تنور تکخوان به عهده داشته اند.

به نقل از حمید متبسم این اثر، ششم شهریور ماه سال یکهزار و سیصد و هشتاد و هشت شمسی در هزار و سیصد و هفتاد و یک میزان، به  مدت پنجاه و نه دقیقه و سه ثانیه با به یکدیگر رسیدن عاشق و معشوق (زال و رودابه) به پایان رسید. و ساخت آن سه سال و هشت ماه به طول انجامید. 

او با یاری مشاور ادبی "محسن بنایی" به انتخابی آگاهانه از میان تعداد زیاد ابیات پرداخته است، به گونه ای که زنجیره ی بخش های مورد نظرش از زندگی زال حفظ شود. نگارشی روان برای موسیقی جدی و سنگین که به گوش مخاطب دلنشین بیاید، کار دشواری است و همچنین حفظ پیوند فصل های مختلف شعر با موسیقی تا روند و ارتباط آن در ذهن شنونده گسسته نشود. آهنگساز با این آگاهی باید طوری عمل کند تا شنونده خود را در بطن داستان احساس کند و شعر را به سادگی درک کند.

تمام اشعار شاهنامه فردوسی بر وزن "فعولن فعولن فعولن فعل" استوار است و این تک وزنی سبب می شود که آهنگساز با پیچدگی هایی در روند آهنگسازی مواجه شود. متبسم با تغییر در وزن و مقام به ایجاد تنوع و تغییر فضا پرداخته است و به این ترتیب  توانسته است به مفاهیمی همچون غم، شوق، حرمان، عشق و... بپردازد و نیز به روند داستان و کسالت بار نشدن اثر توجه کند.

ساخت موسیقی بر اشعار فردوسی از جهاتی دیگر نیز دشوار می نماید، زیرا این اشعار، بر خلاف اشعار دیگر شاعرانی همچون سعدی و حافظ که بیشتر با مفاهیم انتزاعی و ذهنی درگیر می شویم؛ به شرح مفاهیم ملموس و عینی پرداخته است. در شعر شاعران معنوی پرداز، هر آهنگساز می تواند آهنگی را بسازد و بگوید برداشت شخصی من است، در حالی که شعر فردوسی به توصیف برون می پردازد و کمتر می توان از برداشت شخصی سخن به میان آورد. همچنین اشعار فردوسی روایتی است و برای شکل گیری آن ابیات زیادی خلق شده است اما غزلیات کوتاه هستند و آهنگساز می تواند ابیاتی را بدون ایجاد خللی در روند درک آن حذف کند، حال آن که حذف بیتی از اشعار فردوسی می تواند در روند داستان مشکل ایجاد کرده و باعث کج فهمی در مخاطب گردد. از این روست که کمتر آهنگسازی توان و جسارت آهنگسازی بر روی اشعار فردوسی را دارد.

متبسم در مصاحبه ای می گوید: بسیاری می اندیشند که شاهنامه تنها به نقل داستانهای رزم آوری و پهلوانی شخصیت هایش پرداخته و پهلوانی را تنها به زورآزمایی و رزم آوری محدود می دانند. حال اینکه پهلوانی ازنگاه فردوسی تنها به زور بازوان نیست، بلکه به قدرت روحی شخصیت های شاهنامه نیز هست. در گوشه گوشه ی این اثر تاریخی چشم شاعر به جوانب مختلف زندگی قهرمانانش است و به دغدغه های گوناگون انسان مانند عشق، حرمان، گذشت، حسد، صلح و غیره نیز می پردازد. 

بخش "زادن زال" این اثر، عشق و آرزوی مادر و پدر و روبرو شدن آنان با فرزندی غیرعادی و سپید موی را توصیف می کند، بخش "سام و زال" رنج و تصمیم ناسنجیده ی پدر را در ارتباط با فرزند سپید موی به تصویر می کشد، "سیمرغ و زال" به وجود آمدن مهر مادری را در دل یک موجود دیگر نقش می زند، "بازگشت زال" از بازگشت فرزند به نزد پدر و بخشش گناه پدر و شادی او سخن می گوید و "رودابه و زال" یکی از زیباترین داستان های عاشقانه ی شاهنامه را به پرده اصوات می کشد.

حال با این توصیفات شاهد آهنگسازی متبسم بر روی اشعار فردوسی هستیم. به اعتقاد نگارنده او یک مبارز است زیرا نه تنها با آغوش باز به سراغ این اشعار رفته بلکه این اثر را با ارکستری کاملا ایرانی به ثمر رسانده که این خود داستانی دیگر است و مشکلات خود را دارد.

برای بررسی دقیق این اثر نیاز به تمرکز در پارتیتور بود که صاحب اثر با لطف بیکران آن را در اختیارم گذاشتند. 

پرده ی اول "دیباچه"

صدای نی...و سیمرغ به پرواز در می آید...مقام چهارگاه و آغازی با صلابت و میخکوب کننده...سیمرغ...نیکی...راستی...

حمید متبسم به دنبال بیانی رازگونه در تأکید این کلمات است، طرحی موجز از داستانی بلند. تنها یک آغاز نیست، او شنونده را آگاه می کند و افق دیدی را نشان می دهد تا همراه رهنوردان این مسیر شود.

  • بررسی تغییرات وزنی، مقامی و تأثیرگذاری آن:

در پرده ی چهارگاه (دو) و در میزان چهار ضربی آرام که در خور مقدمه ای باشکوه و فاخر برای آماده کردن ذهن شنونده است، آغاز می شود. در این بخش تنها با واژگان کلیدی مورد نظر و جهان بینی آهنگساز و اصواتی برای فضاسازی مواجه هستیم و از اشعار فردوسی خبری نیست. 

سیمرغ، نیکی، راستی، سه واژه ی کلیدی و انتخابی آهنگساز به عنوان پیام عمومی این اثر است.

تم اصلی که آنرا بارها و در بخش های مختلف اثر می شنویم مطرح می شود، درآغاز با ساز نی و بعد واریاسیون آن با گروه هم آوایان و ساز های دیگر ارکستر. این تم و چند تم دیگر یکی از ابزارهای کلیدی متبسم برای پیوند بین بخش های مختلف است. اینگونه پرداختن به تم در آثار دیگر او مانند "بامداد"، "ونوشه"، "رقص ناز" و ... به گوش می رسد.  پرورش تم روشی مرسوم در موسیقی اروپایی ست که به نظر می رسد متبسم متاثر از آن است.

به نظر می رسد آهنگساز دست نوازندگان تکنواز را در اجرای تزئینات باز گذاشته تا احساس آن ها نیز در اثرش نقش ایفا کند.

بعد از شنیدن واژه ی راستی و شروع تکنوازی تار، با استفاده از فواصل مشابه سوم، چهارم و پنجم مقام چهارگاه با مقام بیداد به مقام همایون (دو) وارد می شویم و فضا تلطیف می شود.

تکرار تم قبل اکنون در پرده ی بیداد و تغییر سرعت قطعه به دو برابر قبل، ضمن پیوند حسی میان این دو بخش فضای کاملا تازه ای را به وجود می آورد.

تمام آنچه که آهنگساز از نوازندگان خود انتظار دارد مانند تکنیک های اجرایی، نوانس و ... با دقت و جزئیات نوشته شده است و در قالب های استاندارد شکل گرفته و نکته ی جالب توجه این است که برای گروه کر و تکخوان و کوبه ای ها نیز نت نگاری دقیقی صورت گرفته، کاری که در میان آهنگسازان سنتی به ندرت شاهد آن هستیم؛ و این جزئی نگری و تسلط بر اصول پارتیتور نویسی از شاخصه های قابل توجه آثار متبسم است.

پرده ی دوم: "زادن زال"

تحریرهایی در پرده ی بیداد شنیده می شود و تصویرهایی با پیش فرضی که اشعار بزرگ شاعر ایران زمین، فردوسی به ما می دهد شکل می گیرد...

روایت زاده شدن پسر سام...پسری سپید موی که وحشتی در دل پدر و مادر خود ایجاد می کند و زال نام می گیرد.

 "به چهره چنان بود برسان شید / ولیکن همه موی بودش سپید" 

این بیت اساس این روایت را تشکیل می دهد همانطور که تأکید و خرد آهنگساز بر این بیت و بخصوص مصرع دوم آن "ولیکن همه موی بودش سپید" ما را به اهمیت آن رهنماست.

  • بررسی تغییرات وزنی، مقامی و تأثیرگذاری آن:

این بخش نیز در مایه همایون ادامه پیدا می کند و گسستی صورت نمی گیرد، نیک پیداست که تغییر مقام در بخش "دیباچه"، هوشمندانه و برای ایجاد بستری برای این فراز از داستان صورت گرفته است. 

حال میزان چهار ضربی را با سرعتی کمی بیش از آغاز دیباچه با بیت "نبود ایچ فرزند مر سام را/ دلش بود جویا دلارام را" به روایت تکخوان می شنویم. همخوانان مصرع های کلیدی را فریاد می کنند. "کسی سام یل را نیارست گفت، که فرزند پیر آمد از خوب جفت" بار دوم مصرع "که فرزند پیر آمد از خوب جفت" تکخوان و گروه کر هم آواز می شوند و تغییر مقام از همایون به چهارگاه، ناگهانی و این بار نیز با تکیه بر فواصل مشابه این دو مایه، صورت می گیرد و به سرعت سیاه برابر با 104 می رسیم. این تغییر سرعت و بازگشت به مقام چهارگاه با توجه به مفهوم شعر، آشفتگی و چاره جویی سام را به خاطر سپید موی بودن فرزندش، حکایت می کند.

گویی که سام نریمان را سوار بر اسب و با شتاب به سوی فرزند سپید موی می بینی.

پرده ی سوم: "سام و زال"

روایت را از زبان تکخوان اثر می شنویم و درایتی دیگر از سوی صاحب اثر...آن جا که سام با خود درگیر می شود و بر آن می شود که زال را به عنوان یک موجود نفرین شده به دامان البرز کوه بسپارد... 

سوی آسمان سربرآورد راست/ ز دادآور آنگاه فریاد خواست

اگر من گناهی گران کرده‌ام/ وگر کیش اهریمن آورده‌ام

بر خلاف روش موجود موسیقی سنتی ، تکخوان مانند نقالان ملودی های گوشه ی "رجز" را بدون همراهی ساز می خواند و این روش تمرکز شنونده را بر مفاهیم شعر بیشتر می کند.

آن جا که تنها باید ندایی از درون، با ما نجوا کند تا موجی نو و فصلی جدید پیش رویت گشوده شود. همخوانان وحشتی توام با اندوه را القا می کنند و هماهنگ می شوی با نگون بختی سام و واگذاردن زال در البرز کوه...

چه گویم که این بچه دیو چیست/ پلنگ دورنگ است یا خود پری است

بخندند بر من مهان جهان/ از این بچه در آشکار و نهان

نهادند بر کوه و گشتند باز/ برآمد برین روزگاری دراز

  • بررسی تغییرات وزنی، مقامی و تأثیرگذاری آن:

در وزن پنج ضربی آرام و با تکرار دو نت پایگی چهارگاه، روایت تصمیم سام و بی پناهی کودک نگون بخت در دامان البرز کوه است. انتخاب فواصل نامطبوع که احساس تلخی روزگار، وحشت ، سردرگمی و غمی بزرگ را بیان می کند، گروه همخوان نغمه ای محزون در پرده منصوری سر می دهند. " چه گویم که این بچه دیو چیست/ پلنگ دورنگ است یا خود پری است". میزان در بیت " بفرمود پس تاش برداشتند/ از آن بوم و بر دور بگذاشتند" از وزن پنج به سه با همان سرعت تغییر می کند و بعد از مصرع "برآمد برین روزگاری دراز" مجدد به میزان پنج باز می گردد. با همراهی نی و سازهای مضرابی، با تغییر فواصل دوم و سوم چهارگاه و با استفاده از آکورد های گام مینور از چهارگاه (دو) به اصفهان (دو) تغییر مقام می دهد (مدگردی ای که بدون شک پیچیده است و شناخت می خواهد)، دنیایی تازه برای کودک تنها مانده در البرز کوه. وحشت و تلخی جای خود را به اندوه می دهد، حزن این تصویر بر شنونده چیره می شود و چه خوش صورت گرفته است این تغییر مقام، تکنوازی کمانچه، فرازی که برای کوارتت زهی نوشته شده است و پس از بیت کلیدی  "همان خرد کودک بدان جایگاه/ شب و روز افتاده بد بی پناه" واریاسیون روی پرده ی "سوز و گداز"  در چهار ضربی ترکیبی، تا  مخاطب خود را عمیقا همراه موسیقی و شعر و فضای داستان کند. تغییرات سرعت و وزن ها در این بخش با تکنوازی نی و همراهی کمانچه به پایان می رسد و ما را به شنیدن مابقی این تراژدی کنجکاو می کند.

پرده ی چهارم: "سیمرغ و زال"

در شگفت می مانی از سرنوشتی که فردوسی برای زال رقم می زند و متبسم چه زیبا به گوش می رساند همزیستی سیمرغ و زال را...

فرود آمد از ابر سیمرغ و چنگ/ بزد برگرفتش از آن گرم سنگ

ببردش دمان تا به البرز کوه/ که بودش در آنجا کنام گروه

نگه کرد سیمرغ با بچگان/ بران خرد خون از دو دیده چکان

شگفتی برو بر فکندند مهر/ بماندند خیره بدان خوب چهر

خداوند مهری به سیمرغ داد/ نکرد او بخوردن از آن بچه یاد

  • بررسی تغییرات وزنی، مقامی و تأثیرگذاری آن:

مقام اصفهان و با کسر میزان 8/6 و با سرعت چنگ برابر با 144 آغاز می شود. فضایی وهم آلود ایجاد می شود آن جا که سیمرغ، زال را می یابد و به آشیانه ی خود می برد و با مهری که خداوند در دل او می افکند از خوردن زال صرف نظر می کند و از او مراقبت می کند. بعد از مصرع " نکرد او بخوردن از آن بچه یاد" با تکنوازی نی و کمانچه که سرعت را به مرور کند می کنند روبرو می شویم ، تم اصلی ملودی های تکنوازی تکرار بخش پایانی "سام و زال" است که این دوبخش را از نظر حسی به هم مرتبط می کند. پس از تکنوازی کمانچه صدای پیتزیکاتوهای کمانچه و صدای گرفته ی مضرابی ها با نغمه ای مبهم، سال های کودکی زال تا رسیدن به جوانی را به ایجاز، تصویر می کند، آهنگساز این جا به زبان موسیقی گذشت زمان را به تصویر می کشد و ما را برای شنیدن فصل دیگری از زندگی زال آماده می کند.

قطعه به سرعت آغاز بخش "سیمرغ و زال" بازگشته و از اصفهان (دو) به ماهور (دو) تغییر مقام می دهد و با تکرار تم قبل، این بار در پرده ی ماهور، شنونده را امیدوار به زندگی زال می کند.

"چو آن کودک خرد پر مایه گشت/ برآن کوه بر روزگاری گذشت" و چه انتخابی مناسبت تر از مایه ی ماهور برای این بخش شادی آفرین که می شنویم زال پهلوانی گشته و زندگی را نوید می دهد. آهنگساز با تغییر ریتم و مدلاسیون در هر بخش علاوه بر ایجاد هماهنگی با فضای شعر و همخوانی و همراهی دوشادوش شعر و موسیقی به ایجاد تنوع و دوری جستن از خستگی در شنونده توجه دارد. انسجام بخشیدن به این تنوع و گوناگونی، خود چالشی دشوار است که متبسم در این زمینه نیز توانا عمل کرده است.

از بیت " به سام نریمان رسید آگهی/ از آن نیک پی پور با فرهی" به مقام حصار چهارگاه (دو) اشاره ای می کند تا خبر زنده ماندن زال و بازگشت پیروزمندانه ی او داده شود. در این جا متبسم، با این که تغییری در سرعت ضرب ها نمی دهد، طوری نغمه پردازی کرده است که نشاط و تحرک این شادمانی را می شنوی و با تحریری پیچیده برای تکخوان (به شیوه و نزدیک به ردیف چهارگاه) با تغییر "فا دیز" به "فا بکار" به مقام چهارگاه (دو) باز می گردد. و بار دیگری ندای "سیمرغ" از همخوانان به گونه و با تمی که در دیباچه شنیدیم، این چهار بخش را با یکدیگر مرتبط می کند.

پرده ی پنجم: "بازگشت زال"

خبری در راه است... مقام چهارگاه اکنون با قدرت بیشتری رخ می نماید، پس از گذشت سالها، زال که اکنون پهلوانی نامدار گشته به دیار خود باز می گردد. می شنوی و میبینی روایت بازگشت شکوهمند زال را با صدایی بلند و تصویری واضح؛ متبسم دست در دست فردوسی نهاده و چه خوش سماع می کند و شنونده را خیره و سرمست از افت و خیز این سفر با خود همراه می کند.

خروشیدن کوس با کره نای/ همان زنگ زرین و هندی درای

به شادی به شهر اندرون آمدند/ ابا پهلوانی فزون آمدند

  • بررسی تغییرات وزنی، مقامی و تأثیرگذاری آن:

با وزن 8/7 و سرعت چنگ برابر با 294 ، فضایی هیجان انگیز از بازگشت زال و شادی آفرین از بخشش زال و روبرو شدن با پدر را می آفریند، حال زال پهلوانی گشته و سام به او افتخار می کند. بعد از تکرار این بیت و مصرع دوم آن " فرود آمد از کوه و بالای خواست/ یکی جامه خسرو آرای خواست" از مقام چهارگاه به مقام حصار می رود توصیف فضای آمدن سپاهیان برای تبریک نزد زال و برپاخاستن غبار در این مقام بسیار تثبیت شده است. در فرود حصار به چهارگاه بار دیگر تم آغازین کار را می شنویم، که ابتدا با نی و پس از آن با کمانچه اجرا می شود و از پس آن، بیت " خروشیدن کوس با کره نای/ همان زنگ زرین و هندی درای" را چند بار می شنویم.

پایان این بخش با وزن چهارتایی و سرعتی نسبتا بالا شادی بخش است و با بیت بعد سازگاری بیشتری دارد "سوارن همه نعره برداشتند/ بدان خرمی راه بگذاشتند".

پرده ی ششم: "رودابه و زال"

بهشتیست سرتاسر آراسته/ پر آرایش و رامش و خواسته

فضا دیگرگون می شود و متبسم مخاطب خود را به دیار مهر می برد، جایی که تصور نمی رفت در این سفر دعوت شویم. آرام و سبک می شوی و چه نیکو پر پرواز سیمرغ را روی شانه هایت احساس می کنی، پرواز می کنی در آسمانی نیلگون سیمرغ...نیکی...راستی... 

  • بررسی تغییرات وزنی، مقامی و تأثیرگذاری آن:

برخلاف دیگر بخش ها که ارتباط مقامی با هم داشتند و با زمینه سازی هایی برای تغییر مقام پیوند می خوردند، این بخش بدون زمینه سازی، و یکباره با نوا ی (سل) شروع می شود که حکایت از تفاوت بزرگ با دیگر بخش ها دارد و شروع فصل عاشقانه ی زندگی زال و بخش پایانی این اثر است. تکنوازی سنتور در مقام نوا گوش و ذهن شنونده را بعد از فراز و فرودهای بسیار در روند این داستان به آرامشی مهرآمیز و عاشقانه می برد. حالت هایی از موسیقی خراسان را در تکنوازی سنتور می شنویم که با توجه به خراسانی بودن شاعر و آهنگساز بی جا نیست. سکوت میان این تراک آلبوم "سیمرغ" با تراک قبل آن چنان است که تصور می کنید، قطعه به پایان رسیده است، لیکن شک نیست که دوری فضای بخش پایانی از بخش های دیگر و تمرکز آهنگساز روی این بخش موجب این سکوت خوشایند شده است. ارکستر با سرعتی آرام یعنی سیاه برابر با 40 و وزن 4/4 آغاز به نواختن می کند. پس از تکنوازی تار با وزن آزاد، بافت ملودیک قبل که شامل اشاره به فواصل نواست تکرار می شود. تغییر سرعت ضرب ها به چهار برابر سرعت قبل با همان مترونم (از سیاه برابر 40 در میزان 4/4 به چنگ برابر 160 در میزان8/4) با اجرای ملودی ای شادمان و بالا رفتن سرعت شنونده را به شنیدن این بخش از اشعار فردوسی رهنمون می شود. بار دیگر برای شروع کلام به وزن 4/4 بازگشته و سرعت کاهش می یابد. (این تغییر سرعت از نغمه ی سازها تا ورود خواننده تکخوان را در بخش "زادن زال" نیز عینا شاهد بودیم) و چه خوش انتخابی است خواندن چند بیت اول توسط تکخوان زن،تا رودابه خرامان وارد تصور شنونده شود. آواز تکخوان را بار دیگر بدون همراهی ساز می شنویم که زیبایی های رودابه را به تصویر می کشد، و از بیت " ز سرتا بپایش بکردار عاج/ برخ چون بهشت و به بالا چو ساج"، با وزن شش تایی آرامی هم نوا با صدای آسمانی خوانندگان کر که تنها هجای اول کلمات را می خوانند و مابقی کلام را به تکخوان می سپارند، ادامه می یابد. بعد از بیت " بهشتیست سرتاسر آراسته/ پر آرایش و رامش و خواسته" سرعت بیشتر می شود و قطعه ی خرامان و رنگ گونه ای را می شنویم که حکایت از آراستگی رودابه دارد. تغییرات وزن و چرخش ملودی و پرورش تم اصلی این بخش در میان سازهای ارکستر و تکرار همان تم این بار در وزن چهار تایی با آغاز تصویری توام است که مهراب شاه کابلی در پاسخ به همسرش از زال می دهد "بپرسید سین دخت مهراب را/ ز خوشاب بگشاد عنّاب را". سپیدی موی زال که در کودکی باعث سپردن او به دامان طبیعت شد، حال سبب دلربایی است. حمید متبسم را تحسین می کنم، او به گزین است همانطور که بعد از بیت "چو بشنید رودابه این گفت و گوی/ برافروخت، گلنارگون گشت روی" و عاشق شدن رودابه از شنیدن تعاریف پدر و مادر خود از زال، ارکستر به سکوت فرو می رود، تکنوازی خلوت نی  وسنتور، بیان خلوت رودابه از فکر زال است. با تکرار بیت دیگری از احوالات دو عاشق تکنوازی تار را می شنویم و به استقبال دکلمه ی کر بانوان می رویم تا از ذهن و زبان رودابه و حال دگرگون شده ی او بشنویم که در طنین صدای هم می پیچند و فضایی مهرآمیز، بیقرار، پریشان احوال شنیده می شود. دلباختگی رودابه با تکنوازی بربت نمایان تر می شود. بخش آغازین نوا را که شامل چهارضربی آرام بود بار دیگر می شنویم تا به فصل بعد یعنی وصال رودابه و زال برسیم.

کمندی گشاد او زگیسو بلند/ که از مشک از آنسان نپیچی کمند

تکخوان و همخوانان هم صدا می شوند، بار دیگر واژه های سیمرغ، نیکی، راستی که آغاز اثر "سیمرغ" را رقم زدند، پایان بخشش نیز هستند، ولی این بار، خرم و شادمان... 

چنان تا سپیده برآمد زجای/ تبیره برآمد زپرده سرای

*********

ارکستری با مجموعه ای از جوانان ایرانی، که هر یک مهارت های خود را دارند، سیمرغی را به پرواز درآورده‌اند. به گفته ی متبسم دلیل گرد هم آوردن این نوازندگان تنها به دلیل مهارت آنها در نوازندگی نبوده بلکه بر اساس اخلاق و میل شان برای شرکت در پروژه ای ست که دست آوردش بیشتر معنوی است.

به اعتقاد نگارنده مدیرت متبسم و همکاران او در به سرانجام رسیدن این پروژه ستودنی است. همدلی و یکرنگی، به وضوح در نتیجه ی کار شنیده می شود.

برخلاف بسیاری از کسانی که تنها با توجه به مختصات ساز خود دست به ملودی پردازی می زنند و از خصوصیات و محدودیت های ساز های دیگر آگاه نیستند، متبسم به راستی آهنگساز است و دانش کامل و کافی به تمام سازهایی که استفاده می کند را دارد. در آثار او موسیقی چند صدایی را می شنویم که در آن هیچ سازی به مشکل محدوده ی صوتی و ناتوانی در اجرای تکنیک یا پاساژی برنمی خورد و اگر آهنگساز این اثر نوازنده تار و سه تار نیز هست موسیقی منحصرا مضرابی و در قدرت و روند این دو ساز نساخته، بلکه هر ساز را جداگانه بررسی کرده و اساس آهنگسازی بر ملودی های کششی است و در تعامل گروه سازهای مضرابی و کششی قرار دارد. کلام و آهنگ دوشادوش هم حرکت می کنند و هیچکدام قدرت نمایی نمی کند تا دیگری را از صحنه به در کند. روایت را در اوج شکوه و همنوایی کلام و موسیقی می شنوی و به راستی این اثر را در خور شأن ادبیات ایران میبینی و افتخاری است برای معرفی فرهنگ و هنر موسیقی ایرانی به جهانیان.

این اثر منحصر به فرد است و وابسته به زمان خاصی نیست و در هر دوره ای می تواند تازه گی خود را داشته باشد و پیام خود را منتقل کند. هر اثر بدیعی نیازمند تکرار در شنیدار و گذر زمان است تا خود را به اثبات رسانده و در گوشهای آشنا و ناآشنا به موسیقی جدی رسوب کند. و به گفته ی متبسم با موسیقی و هنر نو و سخن تازه باید بدون پیش داوری و انتظار مشخص روبرو شد.

سیمرغ موسیقی روایتگر است و این از شاخصه های آثار متبسم است. جای اشعار شاهنامه و لزوم کار بر روی آن در موسیقی ما خالی بود، البته متبسم اولین آهنگسازی نیست که شاهنامه را به زبان موسیقی می نویسد، اما بدون شک اثری در اندازه ی "سیمرغ" برای ارکستری متشکل از سازهای ایرانی نداشته ایم. آهنگساز توانایی چون متبسم به محدودیت این سازها آگاه است، اما او سرسختی نشان می دهد و آگاهانه و با درایت گام در این مسیر می گذارد و حال اثرش گویای موفقیت اوست.

سیستم مدیریتی گروه سیمرغ، بنیاد سیمرغ و وب سایت سیمرغ که پایگاهی آموزشی نیز هست، همگی نشان از باروری این پروژه دارد.

هنرمند موظف است ذائقه و دانش شنوایی شنونده را بالا ببرد، ذهن او باید یک گام از مخاطب خود پیش تر باشد تا بتواند مخاطب را با خود همراه کند، و این چیزی است که جامعه ی ما به شدت نیازمند آن است، رشد فرهنگی به مرور و در طول زمان ایجاد می شود و هنرمندان ما سردمداران این مسیرند. سیمرغ اثری است که در این مسیر قرار دارد، باشد که روزی برای معرفی فرهنگ و هنر این مرزو بوم به جهانیان آثاری چون این مورد حمایت و عنایت قرار گیرد.